نیروی انسانی بالقوه غالب، وابسته به اقتصاد روستائی است. در نظام بهرهبرداری، واحدهای کوچک و دهقانی، چهره اصلی است. جابجایی نیروی انسانی از بخش کشاورزی به دیگر بخشها و تحول در نظام بهرهبرداری، فرآیند بلندمدت است. پس در مقابل تغییرات کوتاهمدت ریشهای باید هشدار داد. تمرین در تجربه تغییرات در اجزای نظام بهرهبرداری کشاورزی از مقطع تقسیم اراضی تاکنون، کافی است. نظام در مقابل آزمایشهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جدید ضربهپذیر است. تجربیات تاریخی توسعه بخش کشاورزی در سطح بینالمللی و آنچه که خود به آزمایش و تجربه دیدهایم، جهت راهنمایی اصلاحات در بخش کشاورزی و انتخاب بهینه روند توسعه، در سطح رضایتبخش، آموزنده است. این سیمای واقعیت طرح فرآیند توسعه است. تغییر اولویت ناشی از ضرورت بازسازی، در تأکید بر جابجایی عناصر طرح است. تحرک در عوامل تولیدی بالقوه محدود، یکی از تدابیر بهبود روند توسعه است. به علت جنگ، بسیاری از عوامل تولید از گردش بالفعل خارج گردید. مثال و نمونه گویا و بقولی شاهد زنده آن، ضربه جبرانناپذیری است که به مناطق حاصلخیز خوزستان در فرآیند تولید و توسعه کشاورزی وارد آمد و متأسفانه کسی را ککی نگزید. احیای مجدد زمینهای کشت، شبکههای آبیاری مرتبط به آنها از مهمترین استراتژی تأکید در تغییر اولویت ناشی از بازسازی است.به طور کلی اولویت دادن در بازسازی منابع و عوامل زیربنایی و تولیدی تخریبشده و راکد و رهامانده، در درجه اول سیاست بازسازی درون توسعه قرار دارد. تأکید بر توسعه مناطق کمتر پیشرفته، مثل گذشته، هدفی مورد تأیید است. در سلسله مراتب قدرت کشورها، سیاست غالب، در ربودن ناوابستگی از رأس بسوی مقطع هرم زورمندی است. ناوابستگی به کشوری اعطا نمیگردد.باید با قدرت و لیاقت ناوابسته شد. ناوابستگی در گرو بازسازی و سازندگی است. دستیابی به آن، شور و کوشش عمیق و ایمان خالص و کامل و وطندوست میخواهد. عوامل بالقوه لازم برای ناوابستگی، چه از نظر منابع و ذخایر ملی، چه از دید زمینه گذشته تاریخی و چه در ارتباط با ظرفیت استعدادهای ملی جامعه، فراهم است. عزم جزم، حزم و احتیاط و دوراندیشی همگانی، شوربختانه کسری بیلان ماست. آنرا تعدیل کنیم و در رفع نارساییهایی که برشمردیم کرامتی و مردانگی نشان دهیم، و اولویتها را نیز در نظر داشته باشیم، به بزرگراه ناوابستگی رسیدهایم. اصل اراده، همت و حرکت است. چون سد مانع آن از میان برداشته شد، مقصد نمایان میگردد. پس با ایمان و آستین همت را بالا زدن میتوان بر سرعت افزود. ادامه دارد.
مکران سرزمینی ساحلی در جنوب خاوری ایران و جنوب باختری پاکستان است که در طول خلیج عمان از رأسالکوه در باختر جاسک تا لاس بلا در جنوب خاوری ایالت بلوچستان پاکستان گسترده است.[?]
کوههای خشک و بایر کرانههای مکران از دید جغرافیای طبیعی دنباله کویر است، که تا آنجا گسترش یافته. گویا در در سدههای میانه این سرزمین از آنچه اکنون دیده میشود، حاصلخیزتر بوده ولی هیچگاه از دید دارایی دارای اهمیت نبوده است. جغرافینویسان پیشین اسامی بسیاری از شهرهای مکران را در کتابهای خود ثبت نمودهاند ولی هیچکدام به طور گسترده از آن شهرها یاد نکردهاند. مهمترین درآمد مکران از نیشکر و یک گونه شکر سفید موسوم به پانید بوده است که از آنجا به سرزمینهای مجاور صادر میگردیده.[?]
هرودوت(مورخ یونانی 484 تا 425 ق.م )در کتاب سوم تاریخ خود تعداد20 سانتراپی (استان) برای حکومت هخامنشی بر شمرده است که چهاردهمین استان مکا یا مکران است با مردمی غیر آریایی.هرودوت سه قوم غیر ایرانی را ساکن این قسمت میداند که عبارتند از :
مطابق با نظر هردوت در این سرزمین بزرگ یعنی چهاردهمین استان هخامنشیان علاوه بر سکنه بلوچستان فعلی زرنگیان نیز می زیسته اند .یعنی دو سرزمین سیستان و بلوچستان در یک استان بوده اند . از هردوت که بگذریم در کتیبههای عصر هخامنشی نیز نام این سرزمین مکه یا مکران آمده است در کتیبه بیستون که یکی از بزرگترین کتیبههای تاریخ است و در 40 کیلومتری شرق کرمانشاه واقع است داریوش اول شاهنشاه هخامنشی(521تا 486 ق.م) سرزمین مکا یا مکران را یکی از 23 ایالت امپراتوری خود نامیده است. علاوه بر آن نام مکران در کتیبه شوش و نقش رستم نیز آمده است. در آرامگاه داریوش هخامنشی در نقش رستم پشت سر نگاره داریوش سنگ نبشتهای که به شدت آسیب دیده است قرار دارد در این سنگ نبشته داریوش از اقوام تحت تسلط خود نام برده است که عبارتند از پارسی ها? مادی ها? عیلامی ها? پارتی ها? آریایی ها? بلخی ها? سعدی ها? خوارزمی ها? زرنگی ها? اسه گرده ها? گنداری ها? هندی ها? سکایهای هوم خوار? تیز خود? آشوریها ?مصری ها? ارمنی ها? کاپادوکیها? ایونی ها? سکاهای آنسوی دریا? تراکیهای ها? ایونیهای کلاه لاک پشتی? لیبیاییها ?حبشی ها? مکرانی ها? و کاری ها.? داریوش در این سنگ نوشته میگوید : اهورا مزدا چون این سرزمین را آشفته دید آن را به من ارزانی داشت من شاه هستم اگر می خواهی بدانی که کدام کشورها یی که داریوش شاه داشت پیکرها را ببین که تخت مرا میبرند آنگاه پی خواهی برد. آنگاه برایت روشن خواهد شد که نیزه مرد پارسی دور رفته است . در این نگاره داریوش بر سکویی ایستاده که حاشیه آن با تصویر شیرهای افسانهای تزئین شده است.سکویی که داریوش بر آن ایستاده بر دوش نمایندگان سی کشور است که یکی از آنها از مکران یا مکه است. پس از داریوش پسرش خشایارشاه نام مکران را در یکی ازسنگ نوشتههای خویش آورده است.
در مورد نام بلوچستان در زمان هخامنشیان میتوان گفت که پادشاهان هخامنشی این سرزمین را مکا یا مک خوانده اند ولی محققان یونانی آن را گدروزیا یاد کرده اند .نام دیگر بلوچستان فرای عنوان همان "رخج" است که در کتیبههای هخامنشی آمده است و ظاهرا بلوچستان شمالی و نقاطی ازجنوب افغانستان را شامل میشود.
در مورد معانی مکران نظرات متفاوتی وجود دارد مثلا مکران به معنی باتلاق یا مکران به معنی ماهی خواران اما به نظر میرسد اطلاعات در مورد ساکنین مکران کامل نیست و نمیتوان به طور قطع در مورد وجه تسمیه مکران سخن گفت.
به نام پاک شاهنشاه مطلق
نگدار فلک معبود بر حق
که در ذات وصفات خویش یکتاست
به قانون قضا انچه او خواست
علیم است وسمیع است وبصیراست
بر اسرار نهان ذاتش خبیر است
جهان راباچنان خوبی بیاراست
نه از دیگر کسی یاری خواست
نظام نظم عالم راچنان بست
کز ادراکش ره وهم وگمان بست
بدست او بود تدبیر و تصریف
کمی و بیشی و تنصیف وتضعیف
کشد زنده کند بخشد بگیرد
دهد بستاند و راند پذیرد
همه عالم اگر از شرق تا غرب
بکف گیرند تیغ و خنجر حرب
به قصد کشتن شخصی برانند
که از روی غضب جانش ستانند
نخواهند تا خدا قادر نباشد
که یک مویی زاندامش تراشند
بدین سان گر تمام اهل عالم
سراسر متفق باشند با هم
که هر یک شخص را نفعی رسانند
ولی تا حق نخواهد کی توانند
کسی گوید که بر نفع و مضرت
بود غیر خدا را نیز قدرت
بود مشرک بنزد شرع انور
به قرآن و حادیث پیغمبر
شد از اسماء حسنی ضار و نافع
که بی اذن خدا کس نیست شافع
همه شایسگان درگه رب
نبی مرسل و املاک مقرب
رضایش را به جان دارند مطلوب
زبیم سطوتش ترسان و مرغوب
حدیث پاک پیغمبر چنین است
کند باور کسی کو اهل دین است
دوستان منتظر ادامه اش باشید......
زدست دیده و دل هر دو فریاد .............. هر آنچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد ........... زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
?
خانم ها مثل رادیو هستند
هر چی می خواهند می گویند ولی هر چه بگویی نمی شنوند
خانم ها مثل شبکه اینترنت هستند
از هر موضوعی یک فایل اطلاعاتی دارند
خانم هامثل چسب دوقلو هستند
اگر دستشان با گوشی تلفن مخلوط شد, دیگر باید سیم را برید
خانم ها مثل موتور گازی هستند
پر سر و صدا , کم سرعت , کم طاقت
خانم ها مثل رعد و برق هستند
اول برق چشمهاشون می رسه , بعد رعد صداشون
خانم ها مثل لیمو شیرین هستند
اول شیرین و بعد تلخ می شوند
خانم ها مثل موبایل هستند
هر وقت کاری مهم پیش می آید در دسترس نیستند
خانم ها مثل گچ هستند
اگر چند دقیقه مدارا کنید آنچنان سخت می شوند که هیچ شکلی نمی گیرند
خانم ها مثل کنتو ر برق هستند
هر از چند سالی یکبار سن آنها صفر می شود
خانم مثل فلزیاب هستند
هرگاه از نزدیکی طلافروشی رد می شوند عکس العمل نشان می دهند
خانم ها خیلی زرنگ هستند
آنقدر جنگیدند تا جایزه صلح را گرفتند