خلاصه این که ابنشهاب زهری گاهی رأی خود را از قول رسول خدا صلی الله علیه و سلم تفکیک نمیکرد و مردم رأی او را از قول پیامبر صلی الله علیه و سلم تشخیص نمیدادند.
به همین علت معاصرین ابنشهاب مانند ربیعه بن ابی عبدالرحمن او را نصیحت میکردند تا رأی خود را از روایت پیامبر صلی الله علیه و سلم برای مردم تفکیک کند، تا مردم قول او را با قول پیامبر صلی الله علیه و سلم مخلوط نکنند.
مولانا محمد نافع در «رحماء بینهم» جلد اول میفرماید: ادراج در روایات ابنشهاب زهری بیشمار است و علمای زیادی مانند: دارقطنی، طحاوی، ابن عبدالبر، بیهقی، ابوبکرالحازمی، امام نووی، جمال الدین الزیلعی، ابنکثیر، ابن حجر عسقلانی، جلال الدین سیوطی، ملاعلی قاری، و غیره صراحتاً ادراجات او را ذکر کردهاند. با این تفاصیل اگر در روایتِ مطالبه فدک هم الفاظ جنجال برانگیز را که بعد از لفظ «قال» به کار رفتهاند از مدرجات و برداشت ـ ظن ـ ابنشهاب زهری قرار بدهیم موافق قیاس و عین واقعیت خواهد بود.
البته نمیتوان فقط ناخشنودی و رنجش ظاهری بزرگان و اولیاءالله را نسبت به یکدیگر سبب تنقید و یا خشم الهی نسبت به بعضی از آنها قرار داد. زیرا گاهی بنابر سرشت و طبیعت بشری و بنابر اختلاف شیوه و سلیقه و برداشتهای متفاوت در میان دوستان صمیمی و عزیزهم سوء تفاهمهایی پیش میآید که سبب رنجش و ناراحتی میشود. اما با رفع آن سوء تفاهم آثار کدورت و رنجش هم از بین میرود و در میان آنان همان صمیمیت و دوستی قبلی برقرار میشود. در کتابهای فریقین روایات متعددی نقل شده که در موارد مختلف در میان حضرت علیرضی الله عنه و حضرت فاطمه رضیالله عنها ناراحتیهایی به وجود آمد، اما توسط رسولخدا صلی الله علیه و سلم آن رنجش و کدورت از بین رفته وهمان صمیمیت قبلی بین آن بزرگان برقرار شده است. علما و دانشمندان شیعه از قبیل ملا باقر مجلسی در "حقالیقین" و "بحارالانوار" و "جلاءالعیون"، علامه طبرسی در "احتجاج"، شیخ طوسی در "امالی" و شیخ صدوق در "علل الشرائع"، مطالب? میراث از جانب فاطمه رضیالله عنها و خشمگین شدن او بر حضرت علی رضی الله عنه و قصه کنیزی را که حضرت جعفر بن ابیطالب به برادرش حضرت علی هدیه کرد و سرانجام موجب رنجش حضرت فاطمه شد و همچنین قصد ازدواج حضرت علی با دختر ابیجهل را که باعث رنجش زهرا و رسول اکرم صلی الله علیه و سلم شد، نقل کردهاند. در اینجا به نقل یکی دو روایت اکتفا میکنیم.
ملاباقر مجلسی قصه کنیزک را در «جلاءالعیون» چنین نقل کرده است: «.. در کتاب علل الشرائع و بشائرالمصطفی و مناقب به سندهای معتبر از ابوذر و ابنعباس روایت کردهاند: چون جعفر طیار در حبشه بود، برای او کنیزی به هدیه فرستادند و قیمت او چهار هزار درهم بود، چون جعفر به مدینه آمد آن کنیزک را برای برادر خود علی به هدیه فرستاد و آن کنیزک خدمت آن حضرت را میکرد، روزی حضرت فاطمه بخانه درآمد دید سر علی در دامن آن کنیزک است، چون آن حالت را ملاحظه نمود متغیر گردید... فرمود: می خواهم مرا رخصت دهی که به خانه پدرم روم، حضرت امیر فرمود: رخصت دادم. پس فاطمه چادر بر سر کرد و برقع افکند و متوجه خانه پدر بزرگوار خود گردید...»
شیخ صدوق نیز در «علل الشرائع» در باب یکصدوچهلونه روایتی نقل کرده که شخصی به حضرت فاطمه رضیالله عنها گفت: علی قصد ازدواج با دختر ابوجهل را دارد، حضرت فاطمه ناراحت و غمگین به خانه پدرش رسولالله صلی الله علیه و سلم رفت، چون پیامبر از ماجرا اطلاع یافت و حضرت فاطمه رضیالله عنها را بیقرار یافت به مسجد رفت و به عبادت مشغول شد و دعا کرد تا خداوند کدورت و رنجش آنان را برطرف سازد، بعد از آن همراه حضرت فاطمه و فرزندانش به نزد حضرت علی رفت، او خواب بود. آن حضرت پاهایش را بر پاهای علی گذاشت و فرمود: برخیز ای ابوتراب! آنان را که در آرامش بسر میبردند بیقرار نمودی. برو ابوبکر و عمر و طلحه را فراخوان، حضرتعلی آنان را فرا خواند، سپس به علی خطاب نموده فرمود: ای علی مگر نمیدانی که فاطمه پار? تن من است. آیا آنچه فاطمه میگوید درست است؟ حضرت علی فرمود: یا رسول خدا من چنین ارادهای نداشتم.
به هر صورت خوانندگان محترم روایاتی را که بر ناخشنودی حضرت فاطمه از حضرت علی دلالت میکرد ملاحظه نمودند. اما اینناخشنودی و رنجش هرگز موجب انتقاد از حضرت علی رضی الله عنه نشده و نخواهد شد، زیرا طبیعی است که گاهی در میان بزرگان بر اثر سوءتفاهم چنین مواردی پیش میآید، لکن مهم آن است که رنجش و کدورت برطرف شود و از میان این بزرگواران کدورت بر طرف شده است. لذا اگر ما فرض کنیم که به علت اختلاف رأی در دل حضرت فاطمه از جانب حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه هم رنجش و کدورتی بوجود آمده است، روایات متعددی در کتابهای فریقین موجود است که به وضوح بر رفع کدورت و رنجش از میان آن بزرگواران دلالت میکند.
اکنون چند روایت که در آن رضایت حضرت فاطمه رضیالله عنها از حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه صراحتاً ذکر شده، خدمت خوانندگان محترم بیان میشود.
روایت اول از «طبقات ابنسعد»: «... أخبرنا عبدالله بن نمیر حدثنا اسماعیل عن عامر قال: جاء أبوبکر إلی فاطمة حین مرضت فاستأذن، فقالعلی: هذا أبوبکر علی الباب یستأذن فان شئت أن تأذن له قالت و ذلک أحب إلیک، قال: نعم. فدخل علیها و اعتذر إلیها و کلّمها فرضیت عنه..»؛ عامر میگوید: وقتی حضرت فاطمه مریض شد، حضرت ابوبکر صدیق به نزد او رفت و اجازه ورود خواست. حضرت علی به حضرت فاطمه گفت: «ابوبکر اجازه ورود میخواهد.» حضرت فاطمه فرمود: «ورودش را میپسندی؟» حضرت علی فرمود: «بله» حضرت ابوبکر نزد فاطمه وارد شد و از او دلجویی نمود و حضرت فاطمه از او خشنود شد.
روایت دوم از «سنن بیهقی»: «... حدثنا أبوحمزه عن اسماعیل بن أبی خالد عن الشعبی قال: لما مرضت فاطمة أتاها أبوبکر الصدیق فاستأذنعلیها فقال علی: یا فاطمة هذا أبوبکر یستأذن علیک فقالت: أتحب أن آذن له؟ قال: نعم، فأذنت له فدخل علیها یترضاها و قال: والله ما ترکت الدار و المال و الاهل و العشیرة إلا ابتغاء مرضاة الله و مرضاة رسوله و مرضاتکم أهل البیت، ثم ترضّاها حتی رضیت»؛هنگامی که فاطمه مریض شد ابوبکر صدیق به نزد او رفت و اجازه ورود خواست، حضرت علی رضی الله عنه به حضرت فاطمه گفت: ابوبکر است، اجاز? ورود میخواهد. حضرت فاطمه فرمود: اگر دوست داری، به او اجازه بده، پس به او اجاز? ورود داده شد. حضرت ابوبکر وارد شد و برای جلب رضایت فرمود: به خدا قسم به خاطر جلب خشنودی خدا و رسولش و شما اهل بیت، دیار و مال و اهل و خویشاوندان را ترک کردم و از فاطمه طلب رضایت نمود و او هم خشنود شد.
روایت سوم از علامه اوزاعی: «... و عن الاوزاعی قال: فخرج أبوبکر حتی قام علی بابها فی یوم حار ثم قال: لا أبرح مکانی حتی ترضی" عنی بنت رسول الله صلی الله علیه و سلم فدخل علیها علی فاقسم علیها لترضی فرضیت.»
روایت چهارم از کتابهای برادران اهل تشیع که در آن نیز رضایت و خشنودی حضرت فاطمه از حضرت صدیق صراحتاً ذکر شده است.
ابن میثم بحرانی در شرح نهجالبلاغه گفتگوی حضرت ابوبکر صدیق و حضرت فاطمه رضیالله عنها را چنین نقل کرده است: «قال: إنّ لک ما لابیک، کان رسول الله صلی الله علیه و سلم یأخذ من فدک قوتکم و یقسم الباقی و یحمل منه فیسبیلالله و لک علیالله أن أصنع بها کما کان یصنع فرضیت بذلک و أخذت العهد علیه به... .»
از روایات مذکور چنین بر میآید که اگر بالفرض و بنابر طبیعت بشری در دل حضرت فاطمه رضیالله عنها نسبت به حضرت ابوبکرصدیق رضی الله عنه رنجش و کدورتی بوجود آمده باشد همان طور که از حضرت علی رضی الله عنه رنجیدند، در نهایت آن رنجش و کدورت رفع شده است و حضرت فاطمه رضیالله عنها در حالی از این دنیا رحلت نموده است که کاملاً از حضرت صدیق رضی الله عنه خشنود و راضی بوده است.
«اللهم ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لاتجعل فی قلوبنا غلاً للذین آمنوا ربنا انک رءوف رحیم